از خونه زود تر راه افتادم و قبل دانشگاه یه سر رفتم انقلاب پی مقوا ، مهدیس هم میخواست چسب رنگی بخره
از رو به رو دانشگاه که داشتم رد میشدم یه پیر مرده رو دیدم داشت خطاطی میکرد
ایه الله نور السماوات رو دادم برام بنویسه میخواستم باهاش ماندالا بکشم
یک معطل شدم و طول کشید
بعد که تموم شد و راه افتادیم سمت دانشکده
یه اقاهه بهم گفت خب این همه از این چیزا نوشتید به کجا رسیدید
محل نذاشتیم و قدم هامونو یکم تندتر کردیم
همینطوری داشت پشت سرمون میومد و حرف میزد
میگفت خب اگه بنا بود با این جور چیزا نوشتن مشکلا حل بشه پس این همه ی و تهمت و دروغ واسه چیه !؟
تقریبا تا 16 اذر داشت پشت سرمون میومد و هی میگفت و هی میگفت
یه دفعه وایسادم و برگشتم بهش گفتم منطق عملی زندگی ادما با هم فرق داره ( هیچ فکری راجع به این جمله نکرده بودم و اصلا نمیدونم چی شد که یهو برگشتم بهش همچین چیزی گفتم ) بعد گفت نه شما منظور منو درست متوجه نشدید من میگم چرا هنوز دروغ و ی هست درحالی که به خدا قبول داری ( واقعا بی ربط داشت میگفت "بدیهیه ")
بعد مهدیس بهم گفت تو نباید همچین چیزی بهش میگفتی! با یه ادم پنجاه ساله تو خیابون داری اکادمیک حرف میزنی !؟ واقعا برمی تابه!؟ باید میگفتی بله شما درست میگید چیکار کنیم!؟
بهش گفتم اره ولی اعصابم خرد میشه از این همه تیکه و نیش و کنایه ! چرا هر کی یه چادری میبینه تمام کوتاهی ها و بدبختی ها و مشکلات رو میندازه گردنش و همه رو از چشم اون میبینه !؟
+ یکی بود میگفت همه ی بدبختی ها از اونجا شروع شد که شروع کردن به بازی با اعتقادات مردم !
+ یه وقتایی جلو خودمم کم میارم!
+ حرف بسیار است .
+ همیشه سعی براین دارم که رفتارام جوری نباشه که اطرافیانم رو نسبت به اعتقاداتم زده کنم چون این روزا دیگه کسی خطای تو رو پای خودت نمینویسه پای مکتب فکریت مینویسه!
+ و هیچ کس کامل نیست .
+ مصداق بارز گل به خودی!
+ یاعلی

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

آنلاین کنکاش Alireza Jamali شرکت فنی و مهندسی آرشیت مهر رایانه طراحی و ساخت پروژه های AVR - ARM - PLC Andrew وبلاگ شخصی فهیمه صالحی I love you خبرگزاری زاوه