در این چند وقتی که ارتباطاتی بوده ام شاید یکی از فراگیرترین بحث هایی که با آن مواجه شدم این بود که ارتباط جمعی باید دوسویه باشد و یا یک سویه و من میگفتم این دو مورد در مقام قیاس نیستند یعنی ما نمیتوانیم بگوییم ارتباط یک سویه خوب است و دوسویه بد یا برعکس ! بلکه بستگی به شرایط و مقتضیات آن موقعیت و زمان دارد.
هفته گذشته، پندار به دست بودم و جمله به جمله آن را بادقت میخواندم و به جرات میتوانم بگویم به تمام کلمات و جملاتش بیشتر از کتاب های کنکور پارسالم دقت میکردم و موضوع انقدر برایم جالب بود که به فکرم زد روش ارتباط دوسویه را پیش بگیرم و نظرم را بگویم درست مثل قسمت نظر مخاطبان رومه ها که اصلا معلوم نیست چاپ بشود یا خیر ! و برفرض چاپ چقدر پیام فرستنده درست به مخاطب منتقل شود.
موضوع پندار راجع به فراسوی ایدئولوژی بود و اولین چیزی که توجهم را جلب کرد این ت زده شدن علم بود و تا انجایی که میدانم بنا بود علم، دیگر وارد این جناح بندی های سطحی ی نشده و مقام علم انقدر تنزل نیابد. اما با متنی روبه رو بودم که با استفاده از کلماتی کاملا علمی در نشریه ای علمی حرف هایی ی بیان میکرد و به نظرم چندین اشکال در آن وجود داشت که هر کدام از اعتبار علمی آن به شدت می کاست و ادم را به تعجب وامیداشت به عنوان اولین مثال میخواهم به تعمیم دادن هایی اشاره کنم که منبع شان نامعلوم بود. هرچه پیش میرفتم این ماجرا مرا بیشتر به فکر وامیداشت که گویی این متن بر یک نگاه جزئی از یک پدیده بیرونی استوار شده است و ابژه مورد نظر کاملا بررسی نشده است. یا به بیانی ساده تر میتوانم اینگونه بیان کنم که من به تمام آن آدم هایی که میگویند شما انسانی ها با مصداق صحبت نمیکنید و انقدر کلی حرف میزنید که ادم نتواند روی حرف هایتان حساب کند کاملا حق دادم چون به نظر من این متن گویای این بحث کلی سخن گفتن بدون فکت و دلیل بود به عنوان مثال در متن ادعاهایی درباره قشر حزب الهی صورت گرفته است که به نظر میرسد بدون بررسی درست این اتفاق افتاده چرا که بر طبق اصل " استثنا قاعده را نقض میکند " به شخصه فکت های زیادی را در اطرافم مشاهده میکنم که به هیچ وجه شامل توصیفات متن مذکور نمیشوند به عنوان مثال خیلی از دانشجویانی هستند که به قول نویسنده افرادی حزب الهی اند و هدفشان آن ماموریت هایی که نویسنده ذکر میکند نیست و به این چیز ها توجهی نمیکنند و هدفشان تخصص در رشته شان است ، بدون غرق شدن در این مکاتب گوناگون که گاها خودشان خودشان را نقض میکنند. یک نقد دیگری که در آن متن مطرح شده بود، اشاره به این داشت که اقشار حزباللهی وجه پراگماتیک را بر وجه تئوریک غالب کرده، از این رو در قامت افسر جنگ نرم پای به رشته ارتباطات میگذارند؛ نکته من این است که به طور کلی این نقد را زیاد میشنویم که دانشجویان ارتباطات، اغلب با علاقه به رسانهچی شدن پا به این حوزه میگذارند. فلذا این نقد فقط شامل یک قشر خاص نمیشود در حالی که نویسنده این مسئله را بر یک قشر متمرکز کرده بود. بنابراین از فرض1 یعنی این که نقد متوجه اغلب دانشجویان است و فرض2 یعنی این که در این نمونه آماری (اغلب دانشجویان ارتباطات) ایدئولوژیهای متکثر وجود دارد، نتیجه آن میشود که این پراگماتیسم در قالب ایدئولوژیهای متکثری نمایان میشود که شاید یکی از آنها همین تصویر افسر جنگ نرم باشد. فلذا درمییابیم که بدون بررسی دقیق از جامعه آماری موردنظر، یک لیبل مشخص، به شکل غیرحرفهای تعمیم داده شده است. در ادامه این بحث تعمیم دادن لازم میدانم به این مسئله نیز اشاره کنم در اواسط متن نویسنده بیان میکند که "دانشجویان ارتباطات ابتدای کار از منابعی مانند اوینی شروع میکنند وفرصت ان را ندارد که فرضا در سیر مطالعات هنری شان از فلاسفه یونان باستان و دیدگاه شان درباره شناخت و زیبایی آغاز کنند و به فیلسوفان متاخر برسند" و اما به زعم من اینکه دانشجویی کتاب های اوینی میخواند مطمئنا فرصت ان را یافته است که سراغ سیر مطالعاتی فلاسفه یونان هم رفته باشد؛ چراکه عجیب است که کسی اوینی را عمیق بخواند و در لابه لای نوشته های او محرکی به سمت فلسفه و هنر نیابد چون کسی که مطلبی را میخواند و خواهان درک جمله به جمله آن باشد سراغ مطالبی که ایده مورد نظرش را نقض و یا تایید کند هم میرود چون نفس علم اینگونه اقتضا میکند که انسان همه چیز را در مسیر تکامل و رشد ببیند و برای این مسیر هیچگونه محدودیتی نیست و اینجا به جرات میتوانیم بگوییم که در صورتی که کسی علم را تقسیم بندی کند و برای ان خوب و بد قائل شود مشکل از خود او و روند اوست نه مکتب فکری خاص که او دنبال میکند ! درواقع منظورم از این جمله این است که وقتی یک دانشجویی که هدفش کسب علم باشد و علم را به خاطر نفس علم بخواند خوب میداند که این جناح بندی ها را به علم چه کار ، و انقدر این مفهوم را خوب درک کرده است که علم را پایانی نیست پس ومی بر حذف منابع و محدود کردن آن وجود ندارد. و و به نظرم در شرایطی آن سخن به میان می اید که گویی نویسنده یک چارچوب بسته داشته است و دال این بسته بودن را می توان این برجسته سازی شکل گرفته در متن دانست.
مورد دیگری که اعتبار علمی متن موردنظر را تحت الشعاع قرار میدهد، بررسی تک علیتی پدیده است. در واقع نویسنده تنها علت گرایش دانشجویان مذهبی به رشته ارتباطات را چنین ترسیم میکند، که او تحت تاثیر حاکمیت برای خودش یک ماموریت خطیر در نظر گرفته. فارغ از وجودداشتن فکتهای مغایر این قضیه سوال میشود که چرا نویسنده به این فکر نمیکند که وقتی در شرایط کنونی که بخش عمدهای از نوجوانان در میان ابزارآلات رسانهای مختلف غوطهور شدهاند، و از قضا در آستانه انتخاب رشته هم هستند، طبیعی است که گرایش وافری در میان آنها برای فهم علم مرتبط به رسانهها دیده شود. بنابراین علاوه بر تعمیم غیرحرفهای، عدم درک و بررسی صحیح از کانتکست نیز به چشم میخورد.
قسمت دیگری که ذهنم را مشغول کرد قسمتی از نوشته بود که می گفت سوژه حزب اللهی در مواجهه با غرب سردرگم است. با یک مرور سریع از آثار روشنفکران و تاریخ ایران از زمان قاجار تا حال، احتمالا باید گفت عموما سوژه ایرانی در مواجهه با غرب سردرگم است. اما وقتی نویسنده خود را خارج از این دایره ترسیم میکند، در یک جمله میتوان گفت مشاهدهگر منفصل هرچه به ذهن میرسد را به شکلی قضاوتگونه بر ابژهاش سوار میکند. فی الحال اگر بخواهیم خیلی سطحی به این جمله نگاه کنیم و لایه اول آن را مورد بررسی قرار دهیم من این جمله را تایید میکنم که سوژه حزب الهی در برابر غرب سردرگم است همانگونه که غرب در مواجه با سوژه حزب الهی سر در گم است اما منتهای مراتب دلیل این همه جدا سازی برایم مبهم است
در واقع اگر بنا بر سردرگمی باشد ذات بشر هنوز به سعادت و تکامل خود نرسیده است و دربرابر پدیده های اطراف خود همچنان سردرگم است و بر فرض درستی این مسئله ، حداقل سوژه حزب الهی ( منظورم از حزب الهی اصل ماجراست نه گروه های برامده از دل آن ) خوب توانسته است این مسئله دگر را برای خود حل کند و با آن کنار بیاید و بداند که در اغتشاش گفتمانی عصر حاضر خود به کدام سو برود زیرا انقدر به درست و کامل بودن راه خود مطمئن هست که در مواجهه با هرچیزی با استدلال و منطق نه احساس بتواند با ان کنار بیاید و خود را از این برزخ فکری برهاند و این سردرگمی مانع او نباشد بلکه محرک او باشد !
اما اجازه بدهید مسئله تعمیم دادن را باز تکرار بکنم؛ و این تعمیم دادن چقدر فرایند عجیبی ست! نویسنده در نوشته اش میگوید در رشته ارتباطات جوانانی غالبا کم سواد و تجربه اما ایدئولوگ که تصور میکنند باید ماموریت خود را در جبهه رسانه با موفقیت انجام دهند. با قسمت کم تجربه و سواد موافقم چون آدمی با چند جلد کتاب خواندن دانای کل نمیشود اما باید به این نکته توجه کرد که این نگاهی که نویسنده از بیرون دارد چقدر مطابق واقعیت و آن چیزی ست که واقعا دارد اتفاق میفتد و این مطلب چقدر درمورد دانشجویان ارتباطات صادق است و همه آنان را دربرمیگیرد
مطلب دیگرم درمورد کلمه جنگ نرم است که در متن به ان اشاره شده است. تا انجایی که اطلاع دارم برای نقد یک پدیده باید آن پدیده به خوبی فهم و درک شود.اما اینجا به نظر میرسد نویسنده خیلی سطحی و جزیی از روی مفهوم جنگ نرم گذر کرده است، ضمن آن که موقعیت تمام اقتضائات جنگ سخت ذیل مفهوم جنگ نرم تعریف شده است درصورتی که باید به شیوه ای واقعی توصیف شود.
و نقد دیگری که به متن وارد میدانم این است که در اثنای متن متوجه آن میشویم که تکیه گاه بحث روی نظریه پرداز های پست مدرنی مانند فوکو و دریدا است حال انکه در انتهای متن با دیدن جمله ی " قبل از ورود به کلاس درس کفش های ایدئولوژی و دین را از پای در اورید " متوجه یک روش کاملا پوزیتویستی میشویم و اینجا خواننده سردرگم میشود که بالاخره مقصود نویسنده آن است که به شیوه پوزیتویسیم نسخه پیچیده شده را اجرا کنیم یا بر طبق نظریات پست مدرن که معتقد است اغلب به تردید در مورد تقابلهای دوگانه ساده باید پرداخته شود، پیش برویم.
قسمتی از نشریه حدود یک الی دو بند بحث از اسلامی سازی دانشگاه و علوم انسانی شد و من تا به اینجا دریافته ام که این موضوع انقدر طویل هست که ساعت ها بحث را بطلبد و در یک الی دو بند نتوان سر و ته ان را هم آورد حال چه برسد به آنکه بخواهیم درباره خوب و یا بد بودن ان قضاوت و یا بحث کنیم.
نکته بعدی که ذهنم را درگیر کرد این بود که به همان میزان که نگاه یک طرفه و متعصبانه به دین و عدم توجه به علم و رد کردن یا قبول کردن، بدون دلیل و برهان، بیفایده و مذموم است، گیر افتادن در پارادایم های مختلف علمی و نگاه یک طرفه و متعصبانه به مسائل مختلف هم مذموم است و یک آسیب به شمار میاید، خوب است گاهی مسائل را فارغ از تعصب هایی که داریم مطالعه کنیم و بگذاریم که واقعیت و اصل ماجرا در مقابلمان قرار گیرد و آنها را از دید دیگری بنگریم.
درباره این سایت